محمد جاسمیمحمد جاسمی، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

مثل هیچکس

خاطرات سفر به جنوب

1393/1/21 9:47
نویسنده : مامان
1,030 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااام به همه دوستای عزیزم

 امیدوارم که تعطیلات به همگی خوش گذشته باشه به ما که حسابی خوش گذشت جای همه دوستای عزیز خالی.

 علت این همه تاخیر این پست اینه که این بار ششم هست که همه رو مینویسم وموقع ثبت نت قطع میشه وهمه چی میپره ولی من اصلا کوتاه بیا نیستم واینقدر مینویسم تا بالاخره ثبت بشه  واما خاطرات سفر ما :

 باباخیلی تلاش کرد که از 5 تا 10 فروردین مرخصی بگیره وتعطیلات بریم شیراز ولی چون ریسشون زودتر درخواست داده بود وبابا هم معاون شعبه بود اجازه ندادن هر دوباهم شعبه رو ول کنن به امان خدا برای همین ما هم مجبور شدیم نزدیکترین مسیر رو برای سفر انتخاب کنیم که قرعه به نام شهرهای جنوبی افتاد .

صبح روز 29 اسفند به همراه خانواده عمه فرشته وعمه آرزو وعمو محمد راهی سفر شدیم که توی صالح آباد یا همون امامزاده علی صالح ( به زبان اهالی منطقه به خاص علی معروفه )خانواده عمه فهیمه هم به ما ملحق شدن .بعد از یه زیارت کوتاه وآرزوی سلامتی برای همه مسافرها ودوستای عزیز راهی سفرشدیم .

تا شهر دهلران بدون توقف حرکت کردیم واونجا هم رفتیم زیارت امامزاده سید اکبروبرای نهارهم رفتیم توی باغ کنار امامزاده که با وجود اینکه منطقه گرمسیری هست ولی هوای فوق العاده عالی داشت. بعد از یه استراحت کوتاه وصرف نهار دوباره به سمت دزفول حرکت کردیم چون میخواستیم قبل از سال تحویل برسیم خوابگاهمون  .خلاصه حول وحوش ساعت 6 رسیدیم دزفول وبرخلاف تصور من که همیشه با جنوب  به خاطر گرمی هوا مخالف بودم شهرخیلی سرسبز وقشنگی بود وهوای مطبوع بهاری داشت .شام خوردیم وبرای لحظه سال تحویل آماده شدیم چون دوتا اتاق گرفته بودیم ماوعمه آرزو وعمو محمد توی یه اتاق بودیم وبقیه توی اتاق کناری ،خیلی زود سفره هفت سین رو پهن کردیم وهمه چی گذاشتیم سر سفره ولی بچه ها همگی اومدن توی اتاق ما ومیخواستن سال تحویل پیش ما باشن که عمو همه آجیل و میوه های سر سفره رو جمع کرد وبه بچه ها گفت :هفت سین ما فقط سیر داره وسبزه هر کی خودش بره آجیل ومیوه بیاره تا بزاریم اینجا پیش ما باشه ( محبت دایی به خواهرزادهانیشخند)سال تحویل شد و عمو هم کمی برامون خوند وبچه هاهم رقصیدن البته توی اتاقمون نور کمی داشت وعکسها خیلی بد شدن.این سال تحویل خیلی خاطره انگیزتر از بقیه سالها بودیه سفره هفت سین ساده ولی با صفا وصمیمیت . منم چون اون لحظه بعد از بابا بزرگ ترین فرد سر سفره بودم به بچه ها عیدی دادم .گریهگریهگریهالبته ناگفته نماند که بابا  برای هر دو مامان بزرگ انگشتروبرای منم یه دستبندطلا عیدی خرید نیشخندولی امسال به بچه ها عیدی نداد واین مسولیت سنگین رو به من سپرد.

خلاصه شب خیلی زودتر از همیشه خوابیدیم وقرارشد صبح بریم پایگاه چهارم شکاری برای دیدن نمایش هواپیماهای جنگی ،البته ما نمیدونستیم که ظهرها ساعت 3 به بعد برنامه دارن برای همین صبح رفتیم.محمد هم آنچنان برای دیدنشون ذوق وشوق داشت که انگار میخواستن کل اون هواپیماهارو بهش بدن ، خلاصه ماشینها رو گذاشتیم توی پارکینگ(یه محوطه بازکه خودشون اسمش رو گذاشته بودن پارکینگ با یه زمین خاکی افتضاح پرازچاله وچوله )نیشخندوبا اتوبوس تا محل استقرار هواپیماها بردن .

 

ا

 

 

اونجا دوتا سالن بزرگ بود پر ازوسایل جنگی وعکس شهدا

 که یه قسمت هم با شربت از بازدید کنندگان پذیرایی میکردن که محمدهم رفت وبه قول خودش شربت شهادت رو نوشید.

 

یه قسمت از سالن هم مسابقه نقاشی برگزار کرده بودن که محمد وفاطمه کوچیکه رفتن ونقاشی کشیدن ومحمد یه هواپیمای جنگی کشید وفاطمه خونه ودرخت

 

 

که متاسفانه جوایز به دستشون نرسیده بود وگفتن فردا برای دریافت جایزه بیاین ومحمد کلی دلخور شد وگفت: اگه میدونستم جایزه نمیدن اصلا نقاشی نمیکشیدم نیشخند(پسرم اصلا به جایزه گرفتن علاقه نداره فقط خواست استعدادش رو در زمینه نقاشی به رخ جنوبیها بکشه نیشخند

بعدبرگشتیم توی خوابگاهمون وبعد از صرف نهار ویه استراحت کوتاه ایندفعه رفتیم سد دز 

 

محمد وپسر عمه ها وعمو کوچیکه

موقع برگشت هم داشتیم میرفتیم قایقرانی که وسط راه دوست بابا بهش زنگ زد وبابا هم ماشین رو یه گوشه پارک کرد تا با دوستش صحبت کنه (نه اینکه همیشه قانون رو رعایت کنه نه ،فقط  از ترس توقیف ماشین این کارو کردنیشخند )

 

اینم محمد منتظره سوار قایق بشه 

 

 

 محمد وفاطمه روی کارون

 

 روز بعد به سمت اهواز حرکت کردیم واول قرار شد دوروز اونجا باشیم ومن هم میخواستم با دوست عزیزم زهره مامان فاطمه که از خیر سر نی نی وبلاگ با هم آشنا شدیم قرار بزارم وروی ماهش رو از نزدیک ببینم.عصررفتیم بیرون برای دیدن پل شهر

وبعد رفتیم خرید که چون همه جا تعطیل بودترجیح دادیم بریم پارک

 

وچون همراهامون همگی عشق خرید بودن موافق نبودن که یه روز دیگه اهواز بمونیم برای همین شرمنده زهره جون شدم وقسمت نشد همدیگه رو ببینیم وصبح روز بعد رفتیم سمت آبادان وخرمشهر چیزی که توی خرمشهر خیلی برام جالب بود این بود که نهار رفتیم رستوران زاگرس که فکر کنم هتل هم بود وتوی منو غذاشون غذاهای دریایی بود ولی بعد که چلو ماهی و قلیه ماهی سفارش دادیم متاسفانه هیچ کدوم رو نداشتن واین از عجایب بود  وچیز جالبتر اینکه فوق العاده میوه  اونجا ارزون بود وهمه تقریبا نصف قیمت بودبعد از صرف نهار رفتیم مراکز خرید خرمشهر وعصر هم رفتیم آبادان که بچه ها کلی خرید کردن  .شب هم عمه فهیمه بد جوری کلیه هاش درد گرفت وبابا وعمه آرزو وعمو حسین بردنش درمانگاه که ساعت 11:30شب برگشتن ونشد که دوباره بریم خرید برای همین من وبابا ومحمد آخرشب رفتیم بیرون یه دوری بزنیم وتا دیر موقع بیرون بودیم .

به علت چشم آبی بودن محمد به این نتیجه رسیدیم که از پشت ازش عکس بگیریم بهتره

 صبح روز بعد زود بیدار شدیم وبه سمت شوش حرکت کردیم وبعد از زیارت ویه مقدار خرید جزیی دوباره به سمت ایلام حرکت کردیم چون محمد با باباش رفته بود  آثار باستانی اونجا رو ببینن ومن نتونستم اونا رو همراهی کنم عکس تکی از محمد در شوش ندارم  وساعت 9 شب رسیدیم ایلام  شام رفتیم خونه بابایی واینجوری سفر ما به خیر وخوشی به اتمام رسید .ببخشید که این پست خیلی طولانی شد .

 

پسندها (3)

نظرات (35)

زهره(مامان فاطمه)
20 فروردین 93 14:32
قربونت برم عزیزم منم خیلی دوست داشتم شمارو ببینم ایشااله یه فرصت دیگه .ایشااله همیشه به گل وگشت عزیزم .محمدجون چه عکسای عشقولانه ای با دختر ها گرفته
مامان
پاسخ
یشالا یه فرصت دیگه شانس اورده دختر اطرافش زیاده
خاله مینا
20 فروردین 93 22:29
به به چ سفر قشنگیه ایشالا بهتون خوش گذشته باشه واااایییییییی چی همه گل عاشق این عکس شدم واسه خرید میرفتین قشم عزیزم پسر گلتو ببوس به ماهم سربزن خانومی
مامان
پاسخ
ممنون از اینکه بهمون سر زدید عزیزم ،میخواستیم بریم گناوه وبندر امام ولی با مرخصی همسرم موافقت نشد ووقت زیادی نداشتیم
پریسا مامان کیان
21 فروردین 93 1:28
سلااااااااااااااااااااااااااام همیشه به گردش و خوشی عزیزم چه عکسای قشنگی از محمد جون گرفتین. بسیار زیبا شدن. شربت شهادت و عکس از پشت به خاطر چشم آبی بودن خیلی باحال بود.
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم ،اینم مشکل ما با چشم آبی بودن محمده توی عکسها اصلا خوب نمیشه
آوايي ( لي لي )
21 فروردین 93 3:33
کاش يادت نرود روي اين نقطه ي پر رنگ بزرگ،.. بين ناباوري آدمها يک نفر مي خواهد که به يادت باشد،.. نکند کنج هياهو بروم از يادت..
مامان
پاسخ
آوايي ( لي لي )
21 فروردین 93 3:34
هميشه به سفر.... تمام عكس ها زيبا بودن....
مامان
پاسخ
چشمهاتون قشنگ میبینه خاله جون
مامان بردیا شیطون
21 فروردین 93 18:52
خیلی عکسای قشنگی بود........ ماشالا محمد خیلی خوشگل و خوش تیپه.....فداش.... اتفاقا ماهم میخواستیم بریم جنوب سمت خانواده همسر اما نشد دیگه ..... عید اومدم شهر شما....... البته شهر ابا و اجدادی خودم... خوب بود یه 3سالی بود اون ورا نیومده بودم
مامان
پاسخ
جدی ،خوب به نظرتون بعد از سه سال چطور بود،خوش گذشت ؟؟؟؟؟
مامان بردیا شیطون
21 فروردین 93 18:52
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم
مامان
پاسخ
فریده
22 فروردین 93 13:58
پس عکس خودت کووووووووووووووو
مامان
پاسخ
VswajSYWTq9Zt3oj8hxO3_VJlDopNup5l3XPcGf5pwJSGVcHhbxW4hLtM05KydZs
23 فروردین 93 7:57
انشاء اله هميشه در كنار خانواده خوش و سلامت باشيد .
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم، ایشالا شما هم هرکجا که هستید خوش باشید .
باران
23 فروردین 93 14:10
بندر امام می اومدی میدیدمت خیلی قشنگن عکساتون همیشه به شادی وسفر سال دیگه با دخملی نازت تو بغلت انشااله
مامان
پاسخ
قربونت برم به خاطر اینکه همسری مرخصی زیاد نداشت نتونستیم زیاد بگردیم .ایشالا سر فرصت که نی نی ناز شما هم باشه همدیگه رو ببینیم .
مامان امیرحسین
23 فروردین 93 14:52
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هر آن خواهی برایت آن بماند برایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند
مامان
پاسخ
ممنون از متن زیباتون
مامان امیرحسین
23 فروردین 93 14:55
چقدر خوب که شما هم به جنوب سفر کردید. امیدوارم خوش گذشته باشه. دزفول واقعا شهر سرسبز و خوش اب و هواییه البته نوروزش. ابادان و خرمشهر حتما شلوغ بوده. ما هم می خواستیم بریم که نشد. محمد گل رو از طرف من ببوس . مواظب خودت و نی نی گولی باش
مامان
پاسخ
ممنون سفر خیلی خوبی بود . بله واقعا شلوغ بود ،شما هم قندعسلتون رو ببوسید .
مامان پریسا
23 فروردین 93 19:16
سلام عزیزم خوبید؟ باز هم خدا رو شکر که تونستید به سفر برید.. راستی مجددا ال نو مبارک.ایشالله همیشه خوش باشید
مامان
پاسخ
سلااااااااام ممنون عزیز دلم سال نوی شما هم مجددا مبارک .
مامان پریسا
23 فروردین 93 19:17
به به پس اومدید به شهرمون. چه خوب افرین... ایشالله بهتون خوش گذشته باشه. اما اگر فقط زهره جون رو میدید حسابی شاکی میشدم هاااا خوووووووو ما مثلانزدیک هم هستیم یه جورایی همسایه هم هستیم.
مامان
پاسخ
ممنون اتفاقا خیلی خوب بود اصلا فکرشم نمیکردیم اینقدر خوش بگذره ،حالا ایشالا سفر بعدی با همه دوستای جنوبی قرار میزاریم.
مامان پریسا
23 فروردین 93 19:19
عکس های شبتون هم خیلی خوشکل شدن. واقعامیوه های این جا نصفه قیمته؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
مامان
پاسخ
بله واقعا نسبت به ایلام خیلی اختلاف قیمت بود
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
23 فروردین 93 19:34
خصوصی
مامان
پاسخ
ممنون
مائده
24 فروردین 93 12:29
ایشالله هر روزتون نوروز باشه و همیشه به گشت و گذار دوست گلم اووووووووووووووه چه عکسایی گرفته اقا محمد شیطون بلا برای دوست گلم و نی نی دخمل نازش
مامان
پاسخ
ممنون مائده جون ،ایشالا نی نی شما هم به سلامت دنیا بیاد .
مامان گلشيد
24 فروردین 93 12:34
خدا رو شكر عزيزم كه بهتون خوش گذشته اميدوارم هميشه دنيا به كامتون باشه و خوشيهاي زندگي نصيبت باشه خواهري
مامان
پاسخ
ممنون عزیز دلم همچنین برای شما وگلشید جون ،دلمون براتون تنگ شده بود .
مامان هانا
24 فروردین 93 14:56
انشالله همیشه شاد وخرم در کنار هم باشین
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان رادمهرجوجو
24 فروردین 93 15:23
عزیزم همیشه به سفر خیلی سفر پرباری داشتید نی نی کوچولوتون چطوره مامانی ؟
مامان
پاسخ
مرسی خانمی ،خدا رو شکر اوضامون روبه راهه .
مامان الناز
24 فروردین 93 16:26
به به چه پسر خوشتیپی ایشالاه همیشه به مسافرت و شادی
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم ایشالا که تعطیلات به شما هم خوش گذشته باشه .
ارلا
24 فروردین 93 23:27
عزیزم همیشه به سفر نی نی کوچولوتون چطوره مامانی ؟؟؟؟حالش خوبه امیدوارم صحیح سالم به دنیا بیاد
مامان
پاسخ
ممنون عزیز دلم ،شما لطف دارین
مهسا
25 فروردین 93 13:25
بهترین قسمتش دستبند طلات بود
مامان
پاسخ
بدترین قسمتش هم عیدی دادن من به بچه ها
شیرین مامان شادلین
25 فروردین 93 15:45
سلام عیدتون مبارکه بهبه سفر یه جنوب منم خیلی دوست دارم به ابادان و خرمشهر برم ولی قسمت نشده عکسها عالی بود
مامان
پاسخ
ایشالا قسمت بشه شما هم برین، البته فکر کنم عیدا بهترین آب وهوا رو داشته باشه .
مامان ستاره
26 فروردین 93 21:21
انشاالله همیشه به شادی و گردش عزیزم
مامان
پاسخ
ارلا
26 فروردین 93 22:17
.•*..*•. .•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•* .•*...•*..*•. .•*..*•. . .... .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. . -´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•. ´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•. ´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•.. #############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•. ###############´´###..•*..*•. .•*..*•. ############### ´###..•*..*•. .•*..*•.. ´##################.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´###############..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•. ´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*• .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*...•*..•*..*•.•*.* .•*..*•. .•*..*•.
مامان
پاسخ
سمانه(مامان سروش)
27 فروردین 93 0:43
همیشه به سفر عزیزم!!! آقا پسرمون چه خوش تیپ شده
مامان
پاسخ
مرسی خاله جون سروش جون رو ببوس
madarkhanomi
27 فروردین 93 12:13
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود ماخدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم ما به هم بد کردیم ، ما به هم بدگفتیم ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم روی هرحادثه ای حرفی از پول زدیم از شما میپرسم ما که را گول زدیم ؟
مامان
پاسخ
عزیزم نمیدونم چرا قسمت نظرات برای من باز نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟
مائده
27 فروردین 93 23:38
*;%’* *%;;%’* *;%*;%’*. *;*;%;*%*, )i( ( ) خواهری گلم این دسته گل تقدیم شما. پیشاپیش روزت مبارک
مامان
پاسخ
یه دنیا ممنون از لطفتوتون عزیزم
مامان آنیتا(آنیتا بهارزندگیمون)
29 فروردین 93 18:32
اتفاقا خیلی جالب و خوندنی بود.عکسها هم خیلی قشنگ بودن انشاالله همیشه به سفر و گشت و گذار.آفرین به این مامان باحوصله که انقدر خوب همه چیز رو نوشته
مامان
پاسخ
ممنون ازلطفتون عزیزم ،خدا آنیتا جون رو براتون حفظ کنه .
آوايي ( لي لي )
30 فروردین 93 8:10
دوسسسسسسستون دارم روزتونممممم مباركككك
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم ،همچنین
عاطفه مامان الای
30 فروردین 93 13:01
سلام عزیزم عیدتون مبارک سال خوبی داشته باشین میبوسمتون
مامان
پاسخ
قربونت برم عید شما هم مبارک وهمچنین روزتون مبارک .
مامان آرتا و آرتین
30 فروردین 93 13:26
به به تشریف اوردید شهر ما خوش اومدید کاش همدیگه رو از نزدیک می دیدم امیدوارم همیشه به سفرای خوب خوب برید
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم ،شهرتون حسابی بهمون خوش گذشت
مامان آرتا و آرتین
30 فروردین 93 13:28
دوست عزیزم روزت مبارک امیدوارم عمر طولانی و با عزت داشته باشید و سایه ی پرمهرت بالای سر خانواده حفظ بشه
مامان
پاسخ
مرسی عزیز دلم همچنین شما .
مامان ضحی
24 تیر 93 10:44
سلام پسر نازی دارین خدا براتون حفطش کنه به وب ماهم سر بزنین!
مامان
پاسخ
چشم عزیزم حتما بهتون سر میزنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل هیچکس می باشد