محمد جاسمیمحمد جاسمی، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مثل هیچکس

دومین مسافرت ...

1393/2/10 10:48
نویسنده : مامان
1,366 بازدید
اشتراک گذاری

همونطور که قبلا گفتم توی یه اقدام غیره منتظره بابا تصمیم گرفت دور دوم تعطیلات نوروزی مارو دوباره ببره مسافرت .با وجودی که خونه دایی رفته بودن شیراز خونه مادرزنش نمیدونم کی برنامه ریزی کرده بودن که ما چیزی نفهمیدیم .

صبح روز یکشنبه به سمت تهران حرکت کردیم وتوی راه هوای همدان گرد وخاک شدیدبود وماکه همیشه برای نهار توی همدان یا اسد آباد توقف میکردیم این بار شدت باد به حدی بود که اصلا نمیشد پیاده شد، ما هم متاسفانه برای اولین بار چادر مسافرتی همراهمون نبود. خوشبختانه هلال احمر همدان برای مسافرهای نوروزی مثل بقیه جاها چادر بر پا کرده بود اونم دقیقا توی مسیر  واصلا لازم نبود کلی بگردیم تا ستاد اسکانشون رو پیدا کنیم ما هم از خدا خواسته رفتیم توی یکی از چادرها ونهار وخوردیم وکمی هم استراحت کردیم اینم نمایی از چادرهای هلال احمر که شدت باد به حدی بود که پسر مارو یه وری کردهنیشخند

 

حول وحوش ساعت 5 بود که رسیدیم خونه دایی بعد از خوردن چای وعصرانه با وجود بارندگی رفتیم خرید .هوا فوق العاده خوب بود ،کلی خرید بهمون چسبید صبح روز بعد زن دایی زحمت کشید نهار درست کرد وبا خودمون بردیم بیرون .اول از همه رفتیم مولوی وشوش وکمی خرید کردیم بعدش رفتیم جمهوری وخیابون امیر اکرم تا برای نی نی سیسمونی بخریم که متاسفانه رنگ مورد پسند ما برای 16 فروردین آماده میشدبقیه هم یا رنگشون خوب نبود، یاکلا ست کاملش رومیفروختن .محمد وباباودایی وقتی دیدن ما چیزی نمیخریم ما رو اونجا گذاشتن وخودشون رفتن پاساژعلاءالدین برای خرید قاب گوشی محمد که قبلا شکسته بودکه خوشبختانه  اوناموفق به خرید شده بودن . بعد رفتیم پارک ونهار خوردیم . مقصدبعدی امام زاده حسن بودوهمونجا برای دخملی وپسر عموامیدسیسمونی تهیه کردیم البته بیشترشون سلیقه محمد جون بودوخودش هم چند تیکه برای خواهرش خرید کرد.

روزبعد رفتیم هایپراستار واونجا کلی خرید کردیم وبعدش دوباره رفتیم امامزاده حسن ایندفعه من ومحمد رفتیم زیارت چون روز گذشته محمد برای خرید عجله داشت واجازه نداد اول بریم زیارت

 

 شب هم خونه پسرخاله مامانی اومدن دیدنمون که حسابی  خوش گذشت وساعت نزدیک 1ونیم شب خونه خاله اومدن خونه دایی وتا ساعت 4 صبح همگی بیدار بودیم صبح هم سیزده بدر بود که همه با هم همونجا رفتیم بیرون .عصرهم خاله اینا برگشتن ایلام.

روز14 فرودین هم رفتیم امامزاده صالح که چون شهادت حضرت فاطمه بود خیلی شلوغ بودحالا اگه گفتین چرا محمد اینهمه ناراحته ؟؟؟؟؟

چون دیگه خونه خاله اش نیستن تا بریم خونشون .

صبح روز جمعه(15فروردین) حرکت کردیم به سمت ایلام که جاده خیلی شلوغ بود

 

وساعت 3:30رسیدیم خونه که عمه فرشته زنگ زد وگفت خودم شام یه چیزی درست میکنم براتون میفرستم، اونم قورمه سبزی درست کرده بودوبا مخلفات برامون فرستاد.طبق معمول پایان هر مسافرت ،بعد از شام رفتیم خونه بابایی وسیسمونی رو تحویل زن عمو دادیم .

حالا اگه تونستید حدس بزنید چرا محمد توی این دو مسافرت فقط یه لباس تنشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینم خودش کلی ماجرا داره که حتما باید یه پست بهش اختصاص داده بشه ایشالا سر فرصت  جریانش رو مینویسم .

واما16فروردین عمه فهیمه عازم مکه شد وما نتونستیم ببینیمش هر چند تلفنی خدا حافظی کرده بودیم از روز رفتن عمه تا برگشتنش محمد یه صلوات شمار دستش بود ومرتب ذکر لا حول ولا قوه الا به لله رو زمزمه میکرد آخه توی کتاب گنجهای معنوی خونده بود هرکس این ذکر رو 1000باربخونه حتما به مکه میره انشالله .

روز دوشنبه 25رفتیم خونه بابایی برای تدارکات ولیمه عمه وتا دیر موقع اونجا بودیم روز سه شنبه همراه خونواده عمه فرشته وعمو حسین وبچه ها رفتیم فرودگاه کرمانشاه برای استقبال که قراربود ساعت 12به وقت ایران پروازداشته باشن که با تاخیر ساعت 4  پروازشون انجام شد ونزدیک ساعت 7 رسیدن فرودگاه ،این دسته گل رو محمد با پول توجیبی خودش برای عمه اش خرید

روز چهارشنبه هم محمد مدرسه نرفت وگفت محاله که من برم مدرسه وباید برم خونه بابایی پیش عمه ،منم مثل همیشه تسلیم شدم ودوتایی رفتیم اونجا.جالب این بود که بیشتر بچه ها مدرسه نرفته بودن وهمگی خونه بابایی جمع بودن ویکیشون که آماده شده بود بره مدرسه ،محمد وفاطمه اینقدربهش اصرار کردن که اونم خونه موند.اینم سوغاتی عمه برای هر دو تا پسر عمو 

 انشالا هر دوتایی احرام پوش کعبه بشین

سه چهار روز همگی به بهانه دیدن عمه خونه بابایی پلاس بودیم وکلی بهمون خوش گذشت من موندم اگه دوباره بابا رو انتقال بدن یه شهرستان دیگه طفلی محمد چطوری تحمل کنه آخه این مدت بیش از اندازه به خونه بابایی وابسته شده غمگینغمگینگریهگریهگریهگریه

پسندها (6)

نظرات (29)

madarkhanomi
10 اردیبهشت 93 13:02
همیشه به گردش عزیزم راستی دخملک منم توی مسابقه نی نی خوشکل شرکت کرده لطفا بهش رای بده مرسی گلم.این هم سایتشه :http://www.madrese.niniweblog.com باید از یک تا 5 بهش یه امتیاز بدین.
مامان
پاسخ
ممنون، چشم حتما یه سر میزنم ولی فکر کنم آدرس رو اشتباه دادین چونerorr میده
فریده
10 اردیبهشت 93 13:17
واییییییییی چقدر ماه شدی با اون لباس سفید عزیزمممممممممممممم
مامان
پاسخ
نظر لطفتونه خاله جون
زهره(مامان فاطمه)
10 اردیبهشت 93 14:23
رسیدنشون بخیر .ایشااله روزی شماها بشه .جانم چقدر نازشدن این دوتاپسرعموهمیشه به مسافرت.ایشااله دیگه انتقال نمیدن
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم ایشالا روزی همه دوستان بشه ،چشماتون ناز میبینه خاله جون ،حالا کاش امسال به خاطر شرایط خودم انتقال ندن سال دیگه خودم از خدامه
زهره(مامان فاطمه)
10 اردیبهشت 93 14:23
شما کارت درسته
مامان
پاسخ
پریسا مامان کیان
10 اردیبهشت 93 15:14
سلااااااااااااااااااااااااااااااام خوبی دوست نازنینم؟؟؟؟؟؟؟ چه سفر نامه جالب و زیبایی. انشالله همیشه به خوشی و گردش خدا نکنه به بابایی تون انتقالی بخوره لعنت به هر چی دوریه
مامان
پاسخ
سلااااام ممنون عزیزم شما خوبین کیان جون خوبه ؟ شما خوب میدونین دوری چقدر سخته اونم واسه بچه ها با این روح حساسشون
ღمــــامــــان یــهــ پســـر✿ــــرک شیــطو نـــღ
10 اردیبهشت 93 16:14
همیشه به گردش خریدای دخملی مبارک ایشالله یه روزی برای عروسیش خرید کنید ایشالله قسمت بشه مکه برین چقدر با این لباس ناز شده ماشالله
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم، ایشالا دامادی قند عسلتون ایشالا قسمت همه بشه
مامان بردیا شیطون
11 اردیبهشت 93 13:49
به به ....اومدین تهران و به ما نگفتین؟؟؟؟ ایشالا همیشه خوش باسین... چه لباسای قشنگی مبارک باشه
مامان
پاسخ
چیزی که عوض داره گله نداره خانم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
11 اردیبهشت 93 22:07
عزیزم به به چه سفر خوووبی امیدوارم همیشه بهتون خوش بگذره عزیز در چه حالی هستی ..خوبی خوشی راستی برام ادرس وب دخملتم بزار رمز م همون قبلیه
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم چشم حتما آدرس رو براتون میزارم
مامان امیرحسین
12 اردیبهشت 93 16:38
همیشه به گردش و تفریح. چقدر خوب همه چیز رو نوشته بودید.تهران و مراکز خریدش. وااای که خوشبحال عمه مکه بوده. دلم تنگ شد ایشاله قسمت بشه برید. سوغاتی قشنگش که چقدر بهشون میاد و اینکه لباسش چرا یکی... به نظر من احتمالا یادش رفته ساکش رو با خودش بیاره و شما هم یه لباس براش خریدید و اونم همش این لباس تنش بوده
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم ،ایشالا دوباره قسمت شما هم بشه ،نه دوست خوبم حدستون اشتباه بود
مامان رها
12 اردیبهشت 93 21:57
سلام مامانى گل خوبيد ؟ ميشه با ما تبادل لينك كنيد لطفا پيش ما هم بياين و نظر بدين
مامان
پاسخ
سلام عزیزم ،چرا که نه خیلیم خوشحال میشیم، به جمع دوستای من ومحمد خوش اومدید .
ღمــــامــــان یــهــ پســـر✿ــــرک شیــطو نـــღ
13 اردیبهشت 93 7:45
امشب ،شب آرزوهاست و من آرزو دارم دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه های ماندگار زندگیت خالی از اندوه و غم، لحظه های شادمانی بی شمار(( التماس دعا ))
مامان
پاسخ
خدایاهرآن کس که امشب صادقانه یادم میکند هر لحظه عاشقانه یادش کن
مامان هانا
14 اردیبهشت 93 14:52
وای ماشالله این لباس های سفید چقدر بهت میاد
مامان
پاسخ
نظر لطفتونه خاله جون
مامان بچه ها
14 اردیبهشت 93 15:14
ای جونم چه نازشده توی لباس احرام عکسای دیگه هم خیلی عالی بود
مامان
پاسخ
ممنون که به دیدنمون اومدید
مامان آزاده
15 اردیبهشت 93 0:20
رسیدنشون بخیر انشاالله قسمت شما و همه اونایی که دوست دارن برن مخصوصا آقا محمدماشاالله تو این لباس چقدر ناز شدید شما دوتا
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم ایشالا چشماتون قشنگ میبینه خاله جون .
زهره(مامان فاطمه)
15 اردیبهشت 93 13:17
سلام خوبی خصوصی
مامان
پاسخ
سلام مرسی ما خوبیم خانمی
مامان النازي
15 اردیبهشت 93 18:07
هميشه به مسافرت و گردش ايشالاه شاد و خوش باشيد ماماني دلمون اب شد خريداي دختري رو بزار ببينيم
مامان
پاسخ
ممنون دوست خوبم چشم حتما دراولین فرصت میزارم .
مامان الناز
15 اردیبهشت 93 23:10
واسه دخملي هم وب درست كردي پس كو ادرسش
مامان
پاسخ
مامانی فاطمه
16 اردیبهشت 93 8:26
سلام گلم دوباره خصوصی
مامان
پاسخ
سلاااااااام خانمی
مامان سمانه
16 اردیبهشت 93 20:48
همیشه به گردش عزیزم
مامان
پاسخ
مرسی گلم
مامان سمانه
16 اردیبهشت 93 20:49
ایشالا خدای کعبه حافظشون باشه
مامان
پاسخ
ایشالاخدا همه بچه ها رو حفظ کنه
مهسا
17 اردیبهشت 93 14:13
خدا رو شکر بهتون خوش گذشته..مخصوصا قسمتهای خریدش حالا منتظر پست جدیدم که چرا آقا محمد فقط 1لباس تنشه
مامان
پاسخ
ممنون دوست عزیز ،جشم حتما به زودی کاملش میکنم
خاله زهرا
17 اردیبهشت 93 16:11
میشنود , صداییی به کوچکی صدای تو را ، ” خدایی ” که به بزرگی جهان هستی است .(این جمله محبوب منه شنیدنش خالی ازلطف نیس هرچند که ربطی نداشته باشه به موضوع
مامان
پاسخ
خاله زهرا ممنون از بابت جمله زیبا ولی کاش آدرس هم میزاشتید.
مامان دینا
18 اردیبهشت 93 17:04
ایشالله خودت بری کعبه
مامان
پاسخ
مرسی خاله جون ایشالا قسمت همه بشه
خاله مینا
18 اردیبهشت 93 23:21
ایشالا برن به همین زودیا زیارت خونه خدا
مامان
پاسخ
مممنون عزیز دلم ایشالا
باران
20 اردیبهشت 93 9:21
عززززیزم چقدر بهشون میاد انشاالله قسمت خانوادتون بشه 4 تایی برید آمین/انشاالله همین جا بمونید ونرید جایی که تنها بشید که خیلی وحشتناکه غربت/بهترینهارو برات آرزو میکنم گلم
مامان
پاسخ
شما لطف داری عزیزم. ایشالا قسمت همه بشه راستش اگه انتقالیمون بدن زیادم بد نیست چون خونه دوتا از عمه هاش وخاله وداییش اونجا هستن فقط از بابا بزرگش ومامان بزرگش یه کم دور میشه
مامان بردیا شیطون
20 اردیبهشت 93 19:20
تعریفی که یک روز راجع به مادر شنیدم این است : " کسی که چشم انتظار توست "
مامان
پاسخ
مامان بردیا شیطون
20 اردیبهشت 93 19:21
مرسی عزیزم لطف داری اقا محمد خوبه.....
مامان
پاسخ
ممنون گلم خدا رو شکر خوبیم
مامان پارسا
21 اردیبهشت 93 9:49
همیشه به گردش عزیزم ایشالله به زودی سفر مکه نصیب 4 تاییتون بشه
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم ،ایشالا خدا قسمت همه بکنه
مامان حمیدرضا
23 اردیبهشت 93 13:05
همیشه خوش باشی
مامان
پاسخ
همچنین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل هیچکس می باشد