بعداز کلی غیبت .....
سلااااااااااااام به همه دوستای عزیزم
قبل از هر چیز یه معذرت خواهی به بیشترعزیزان بدهکارم که این مدت نتونستم بهتون سربزنم شرمنده چون مرسانا حسابی سرگرمم کرده وفرصت اینکه بیام نت رو ندارم واما این روزهای ما
از قدیم گفتن از هر چی بترسی به سرت میاد شده حکایت ما ....
روز29 شهریور که داشتم تلفنی با زن عموی محمد صحبت میکردم بابا برگشت خونه وگفت: اگه میشه تلفن رو قطع کن یه مورد اضطراری پیش اومده هوری دلم ریخت بلهههههههههه دیگه از مدیریت به بابا پیشنهاد ریاست شعبه مهران رو داده بودن اونم با کلی مزایا اما توی شرایط فعلی ما با داشتن یه دختر دوماهه اصلاجابه جایی برامون مقدور نبود اونم واسه مهران با اون آب وهوای خیلی گرمش
به باباگفتم اگه اختیاریه،نریم بهتره .خدارو شکر بابا هم زیاد از این پیشنهاد استقبال نکرد وتصمیم گرفت که ریاست رو نپذیره وهمچنان معاون بمونه .
اما خوشحالی ما طولی نکشید وروز سه شنبه 7مهراز بابا خواسته بودن که خونه رو تخلیه کنیم تا یه تعمیر اساسی بکنن ،دیگه از این بدتر نمیشدحالا بابا خسته وکوفته باید بره دنبال خونه وومنم دست تنها با یه بچه کوچیک .
محمد هم حسابی از این موضوع استقبال میکنه آخه خونمون دوخوابه هست ووسایل مرسانا نصف اتاق محمد رو اشغال کرده ودیگه زیاد احساس مالکیت نمیکنه وهمش به بابا کامی سفارش میکنه یه خونه بزرگتر اجاره کنه.
اتاق به هم ریخته محمد
دوفرشته زندگیم محمد و مرسانا
خدا یا خودت نگهدار همه بچه ها باش
الهی آمین