بازم خرابکاری ...............
امروز حسابی از دست تو وبابایی عصبانی شدم دیگه چیز زیادی توی خونه واسمون نزاشتید من حسابی گرفتار شما دو تا شدم. با وجود دو تا حیات بزرگ من نمیدونم چرا باید توی خونه بازی کنید؟آخه کی گفته خونه اگه بزرگ باشه میشه زمین مسابقه ؟؟؟؟؟؟؟؟
هر بار که میریم تهران توی برگشت از لالجین همدان کلی ظرف سفال خوشگل میگیریم اونم با چه مبلغهایی .......ولی شما دو تا توی یه چشم به هم زدن همه رو خورد وخاکشیر میکنید روز جمعه که طبق معمول سه شیفت توی خونه فوتبال بازی میکردید زدید ظرف روی میز رو شکستید وقتی هم من عصبانی میشم بابا با خونسردی تمام میگه عیب نداره عزیزم بچه هست دیگه!!!!!!!!! این دفعه رفتیم همدان بیشتر برات میخرم ،آخه یکی نیست به بابا بگه اگه محمد بچه هست تو که دیگه بچه نیستی تو دیگه چرا ؟؟؟؟؟؟؟همش میگه خوب تنهاست ،اگه منم باهاش بازی نکنم منزوی میشه ،حالا یه جوری رفتار میکنه انگار من نا مادریش هستم ،نمیگه که خودم یاد بچگیهام افتادم ودوست دارم گل کوچیک بازی کنم. وقتی هم میخوان شروع به بازی کنن از ترس جیغ ودادهای من با اس ام اس به هم خبر میدن مثل اینکه خیلی راهشون دوره از هم موندم با شما دوتا چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از دست شما پدر وپسر ،من که دیگه عقلم به جایی نمیرسه ............