محمد جاسمیمحمد جاسمی، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مثل هیچکس

شب قدر

امشب ١٩رمضان ٩٢باعمه ارزو وزن عموها برای احیا به مسجد جامع رفتیم وتوخیلی خوب دعای جوشن کبیر را تونستی زمزمه کنی ومن به وجودت افتخار می کنم وخدا رابه این شب عزیز قسم میدم به اونایی که از نعمت بچه محرومند یه نی نی بده تا باداشتن نی نی طعم واقعی زندگی را بچشند .الهی امین ...
6 مرداد 1392

تولد

دوروز بود بابا به هر چی شیرینی فروشیه توایوان سرزد تابلکه بتونه یه کیک برای تولدت سفارش بده ولی متاسفانه همشون میگفتن ماه رمضان سفارش نمی گیریم ما هم مونده بودیم چیکار کنیم من ازت خواستم بعدا تولد بگیریم اما تو قبول نمی کردی تازه یه نامه واسم نوشتی که مامان تولد رو همون روز تولد می گیرن تولد بدون کیک هم معنی نداره ومنم نمیتونم تحمل کنم تا بعد .منم نامه را نشون بابا دادم باباخیلی ناراحت شد وقول داد هرطور شده برات کیک بخره . ظهر  27 تیر92 روز پنجشنبه به خاطر ماه رمضان بابا زود اومد خونه وگفت اماده بشین بریم ایلام برای محمد کیک بخریم توازخوشحالی نمیدونستی چیکار کنی خیلی زود اماده شدیم ورفتیم ایلام اول تو رو بردیم چشم پزشک برای سنجش ب...
5 مرداد 1392

مسافرت شمال دریاکنار

روز 30 تیر 90ساعت 8صبح باخانواده عمه فرشته از ایوان غرب به سمت شمال حرکت کردیم البته شب اول قرار شد بریم قزوین .مسافرت خوبی بود خیلی خوش گذشت با وجود این که رضا پسر عمه ات به خاطر تنبلی واز خواب بیدار نشدن نیامد که اگر میومد حتما به توبیشتر خوش میگذشت ان شا الله عمری باشه مسافرت بعدی .ازاین مسافرت فقط یه عکس از تو وعلی توی گوشی بابا موند اخه همه را که چاپ کردیم از روی گوشی حذف کردیم که اون راهم بعدا اپلود میکنم .خوش وخرم باشی گل پسر ...
5 مرداد 1392

یادش بخیر

تبلیغات         برگرفته از وب مامان سام یادش بخیر شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه شما یادتون نمیاد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا شما یادتون نمیاد زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود ک...
2 مرداد 1392

اولین ها

  هرچیزی اولش یه طعم دیگه داره                                                                                                     &nb...
2 مرداد 1392

تاریخ تولد

عزیز دل مامان وبابا27 تیر 1384 ساعت15;13 درزایشگاه قائم در ایلام توسط خانم دکتر مریم عزیزنژاد به دنیا اومده .با اومدنش دنیای جدیدی برای ما به ارمغان اوردهولحظه لحظه زندگی را برامون معنادار کرده ماهم باتمام وجود دوستش داریم .دایینی نی مااسم اراد وابتین را پیش نهادکرداما بعدازکلی این در و اون در زدنبه این نتیجه رسیدیم اسم اون رو محمدبزاریم باوجوداین که اسم عموش محمد بود.اخه به نظر من هراسمی تویه مقطع زمانی قشنگه ولی اسم ائمه همیشگیه وهیچکی ازداشتن چنین اسمی ناراحت نمیشه وهمیشه براش جذابه باور کنید اینا شعار یاتعصب نیست بلکه واقعیته وهیچ وقت بچه هامارا به خاطر اسمشون سرزنش نمی کنن .امیدوارم محمد جون وقتی بزرگ شد به اسمش افتخار کنه .عزیز دلم...
18 تير 1392

تولدی دوباره

شمارش معکوس اغاز شد .ده روزدیگه تولد مارمولک مامانه امسال هم مثل هرسالیه تولد کاملا خصوصی برات میگیریم فعلا تصمیم خاصی نگرفتم ولی خودت به خاطر اینکه پارسال همه کیک تولدت راتنها خوردی از کیک زده شدی ومیگی امسال به جای کیک خودت نقاشی کیک میکشی چه تولدی بشه امسال ...
18 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل هیچکس می باشد