شیطنت کودکانه
سلام پسرم منو ببخش چندوقتی نتونستم برات بنویسم اخه درگیر کارای توبودم نمیدونم درسته که واسه تو این خاطره تلخ رابنویسم یانه اما مینویسم تایادت باشه روزی ازچه چیزایی میترسیدی وچطور تونستی به ترست غلبه کنی وقصه ازاین قرار ه که چندوقتی توی چشمات غم بود ودیگه شورونشاط قبل رانداشتی دیگه حاضرنبودی تنها توی خونه بمونی هرجا میخواستی بری باید یه نفر همراهیت میکرد کنار مابودی ولی باز ترس رامیشداز نگاهت خوند واسمون سوال شده بود که چرا یهو اینقدر تغیر کردی هروقت ازت میپرسیدیم حاشیه میرفتی وحاضر نمیشدی درموردش حرف بزنی ازدست ماهم کاری ساخته نبود چون علتش رانمیدونستیم وفقط باید باهات مدارا میکردیم تاوقتی که خودت به حرف بیای بالاخره سکوتت راشکستی وگفتی که ا...
نویسنده :
مامان
11:32