محمد جاسمیمحمد جاسمی، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

مثل هیچکس

گله از دوستان

چندبار امروز به وبلاگت سر زدم تا شاید پیام جدیدی  اومده باشه اما متاسفانه دوستان کم لطفی میکنن الان کمتر از یک ماه این وبلاگ را برات باز کردم وهر شب چندتاپیام برای دوستان نی نی وبلاگ میزارم تاتبادل لینک کنیم اما اصلا جواب نمیدن وفقط وقت خودم را هدر میدم دیگه تصمیم گرفتم تا وقتی دوستی پیام نزاره منم برای کسی پیام نزارم وهمین جا از اویسا جون تشکر میکنم خیلی زود به در خواستمون جواب دادن بازم مرسی عزیزم ازدور روی ماهت را می بوسم. ...
20 مرداد 1392

غذا سوخت

تاحالا که چندسال اززندگی مشترکمون گذشته خیلی کم پیش اومده غذامون بسوزه اما متاسفانه امروز که داشتم نظر خوانندگان را چک می کردم غذا سوخت همون موقع هم بابا اومد خونه سربزنه اخه خونه ما طبقه بالای بانک هست وباباتوساعت اداری چندبار میاد خونه .وازاین که غذا سوخت تعجب کرد ولی خوشبختانه بابا ساعت 3 کارش تموم میشه منم سریع دست به کار شدم ودوباره غذا درست کردم . ...
20 مرداد 1392

ابراز علاقه

سلام پسرم امروز فقط اومدم بگم به اندازه تمام دنیا دوست دارم وباهیچ چیز تو دنیا عوضت نمیکنم .خدایا چی میشه اگه تا سال دیگه عیدفطر هیچ خونه ای بی نی نی نباشه . خدایا اگه تو بخوای همه چی درست میشه خودت کمک کن . ...
19 مرداد 1392

عیادت

دیروز ظهر ساعت 3 رفتیم ایلام عیادت علی صبح ساعت 10 بردنش اتاق عمل وساعت 3ونیم اوردنش بیرون شکر خدا عملش با موفقیت انجام شد ولی خیلی درد داشت وعمو محمد ونگهبان دم در دعوا شون شد خدایش تقصیر عموت بود نباید در گیر میشد وکتک کاری میکرد ما تو شرایطی نبودیم که درگیر بشه اینجوری سر لج میافتن ودیگه نمیذارن بریم پیشش اونا هم زنگ زدن 110 اومد ولی خداراشکر طبق معمول دیر رسیدن وتا اومدن اونا بقیه پا در میونی کردن ومساله را حل کردن خدا راشکر به خیر گذشت خوب نگهبانی باید مراعات میکرد وقتی دکتر میگه سه نفری مواظب باشید مریضتون حرکت نکنه باید اجازه بده که سه نفر تواتاق باشه البته عمو باید با خونسردی توضیح میداد نه با عصبانیت .خلاصه وقتی برگشتیم گیر دادی به ...
17 مرداد 1392

کشمش

امروز به خاطر علی زیادسر حال نبودیم که تو یه جوک خنده دار گفتی اینکه ...یکی میره کشمش بخره اسمش یادش میره میگه ببخشید انگور پنچرشده دارید . ...
16 مرداد 1392

دعا کنیم...

اسمش علی دو ساله است چشم چپش به خاطر تومور بدخیم نا بینا شده. باید آب زیر چشمشو بردارن وگرنه میزنه به مغزش لال میشه و هم در آخر میمیره ولی اگه برداره فاحته صورتش خونده میشه راه دوری نمیره عاجزانه طلب دعا داریم لطفا باز نشر کنید تا افراد بیشتر دعا کنن برای بحبودش صلوات ایشالا خوب بشه ایشالا....... ...
16 مرداد 1392

تصادف

صبح ساعت 10 که بابا اومد خونه خبر بدی داشت گفت دیشب ساعت 12 علی پسر عمه فرشته توی ماشین دوستاش بوده که تصادف کردن شدتش جوری بوده که درخت توی بلوار ازریشه در اومده ماهم باعجله اماده شدیم ورفتیم بیمارستان سه تا از مهره های کمرش شکسته ودکترش گفته که خدا بهش رحم کرده فقط به اندازه یه موی سر تا قطع نخاع فاصله داشته وچون پلاتین سفارش دادن از تهران بیاد تافردا عملش نمیکنن ما هم شب خونه بابایی موندیم وبعداز شام رفتیم خونه عمه فرشته که خیلی حالش گرفته بود خدارا شکر که بازم به خیر گذشت هرچند دیگه مسافرت شمال ماهم خود به خود به خاطر علی کنسل شد .جالب اینکه وقتی تو رفتی توی اتاق علی را دیده بودی  باتعجب برگشتی گفتی مامان این که علی روتخت خوابیده م...
16 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل هیچکس می باشد