تنها برگشتن از مدرسه
ما که به دلیل انتقالی بابا از ایلام به ایوان اومده بودیم خواستیم فرهنگیان خونه اجاره کنیم تا نزدیک خونه عمه فرشته باشیم به خاطر همین اسمت را مدرسه بسیج نوشتیم البته بعدش خونه سازمانی بهمون دادن که از مدرسه ات دور بود به خاطر همین بابا خودش همیشه تورو میبرد مدرسه .روز شنبه 14 ابان 90 بابا مثل همیشه اومد دنبالت اما........ &nbs...
نویسنده :
مامان
5:29
تولد هشت سالگی
این تولد مارمولک مامان در منزل سازمانی واقع در ایوان غرب است که به بخاطر نداشتن تنوع کیک تولد محمد سادهترین حالت ممکن شدتولدت مبارک گل پسرم تولد 120 سالگیت ...
نویسنده :
مامان
3:06
tiny talk2b
سه شنبه ١مرداد٩٢ ساعت ٤ امتحان پایان ترم زبان tiny talk 2bداشتی وروزشنبه 5مردادنتیجه ازمون اعلام شد که امتیازت 100بود تازه اقای فرشادویسی خیلی ازت راضی بود وبابا بخاطر تعریف وتمجید اقای ویسی بهت جایزه داد قرار شد شهریه ترم بعد را هم که افزایش داشته برات بریزیم به حساب که بااین ترم که بری میشه 5 ترم .البته استعدادت ستودنیه شاید م به خاطر علاقت باشه البته اوایل دوست داشتی بری زبان المانی یادبگیری که توایوان اصلا کلاس نداره . ...
نویسنده :
مامان
5:27
شب قدر
امشب ١٩رمضان ٩٢باعمه ارزو وزن عموها برای احیا به مسجد جامع رفتیم وتوخیلی خوب دعای جوشن کبیر را تونستی زمزمه کنی ومن به وجودت افتخار می کنم وخدا رابه این شب عزیز قسم میدم به اونایی که از نعمت بچه محرومند یه نی نی بده تا باداشتن نی نی طعم واقعی زندگی را بچشند .الهی امین ...
نویسنده :
مامان
5:02
تولد
دوروز بود بابا به هر چی شیرینی فروشیه توایوان سرزد تابلکه بتونه یه کیک برای تولدت سفارش بده ولی متاسفانه همشون میگفتن ماه رمضان سفارش نمی گیریم ما هم مونده بودیم چیکار کنیم من ازت خواستم بعدا تولد بگیریم اما تو قبول نمی کردی تازه یه نامه واسم نوشتی که مامان تولد رو همون روز تولد می گیرن تولد بدون کیک هم معنی نداره ومنم نمیتونم تحمل کنم تا بعد .منم نامه را نشون بابا دادم باباخیلی ناراحت شد وقول داد هرطور شده برات کیک بخره . ظهر 27 تیر92 روز پنجشنبه به خاطر ماه رمضان بابا زود اومد خونه وگفت اماده بشین بریم ایلام برای محمد کیک بخریم توازخوشحالی نمیدونستی چیکار کنی خیلی زود اماده شدیم ورفتیم ایلام اول تو رو بردیم چشم پزشک برای سنجش ب...
نویسنده :
مامان
3:40
مسافرت شمال دریاکنار
روز 30 تیر 90ساعت 8صبح باخانواده عمه فرشته از ایوان غرب به سمت شمال حرکت کردیم البته شب اول قرار شد بریم قزوین .مسافرت خوبی بود خیلی خوش گذشت با وجود این که رضا پسر عمه ات به خاطر تنبلی واز خواب بیدار نشدن نیامد که اگر میومد حتما به توبیشتر خوش میگذشت ان شا الله عمری باشه مسافرت بعدی .ازاین مسافرت فقط یه عکس از تو وعلی توی گوشی بابا موند اخه همه را که چاپ کردیم از روی گوشی حذف کردیم که اون راهم بعدا اپلود میکنم .خوش وخرم باشی گل پسر ...
نویسنده :
مامان
2:47
یادش بخیر
تبلیغات برگرفته از وب مامان سام یادش بخیر شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه شما یادتون نمیاد ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا شما یادتون نمیاد زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود ک...
نویسنده :
مامان
2:47