محمد جاسمیمحمد جاسمی، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

مثل هیچکس

اولین انشا...

1392/7/27 14:01
نویسنده : مامان
2,440 بازدید
اشتراک گذاری

موضوع :امدن خود از خانه تا مدرسه را کامل بنویسید .                          تاریخ 92/7/20

وقتی بیدار شدم دست وصورتم را شستم وصبحانه خوردم سپس لباس پوشیدم واز خانه خارج شدم .وقتی که پایین امدم همکاران پدرم را دیدم وسلام کردم .(اخه همیشه از توی شعبه میری مدرسه )سپس با پدرم به مدرسه رفتم وکمی بعد صف گرفتیم وسپس داخل کلاس امدیم .سپس معلم امد وسلام کردیم معلم گفت :یک انشا بنویسید در مورد کارهایی که از صبح کرده ایدوما شروع کردیم .سپس به دفتر مدرسه رفتم ویک پارچه اوردم معلم با پارچه کنار پنجره را پاک کرد وبعد تخته سیاه (من موندم کجای دنیا به تخته وایت برد میگن تخته سیاه سوالسوالسوال)را پاک کرد وخارج شد تا پارچه را خیس کند من هم همان لحظه مدادم را تراش کردم معلم با پارچه لوح را هم پاک کرد وزنگ خورد .قهقههقهقههقهقههقهقههقهقهه

اینم اولین انشای گل پسر که معلوم نشد این همه سپس رو از کجا اوردی !!!!!البته دفتر انشا هم به صندوقچه مخصوص اولینهات اضافه میشه تا به عنوان یادگاری برات بمونه .خدایا شکرت ،کی فکرش رو میکرد اینقدر زود یزرگ بشی وبری مدرسه .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (38)

مهسا
27 مهر 92 17:28
نازی
انشا قشنگی بود.


برای اولین انشا خوب از پسش بر اومده بود .
پریسا مامان کیان
27 مهر 92 19:37
آخیش.چه صادقانه و معصومانه.مرسی مامان محمد امروز یه ایده قشنگ به من دادید.صندوقچه اولینه. حتما برای کیانم درست میکنم.

حتما در اولین فرصت براش درست کنید محمد که گاهی صندقچه اش رو میبینه خیلی خوشش میاد واستقبال میکنه چون خاطراتش رو براش زنده میکنه .
مامان آوش
28 مهر 92 10:50
به سلامتی
مامان پارسا
28 مهر 92 11:59
خصوصي دارين


ممنون عزیزم
مامان حمید رضا
28 مهر 92 12:18
چه انشای باحالی


وای خاله جون حوشحال شدم پس بالاخره اومدید .
مامان حمید رضا
28 مهر 92 12:35
اره عزیز بعداز یه ماهواقعا ممنونم ازتون که همیشه به یاد نی نی ما هستید امید وارم تااخردوستای خوبی برای مه باشیم




خوشحالم که سلامت هستیددلمون براتون تنگ شده بود .منم امیدوارم .


مامان حمید رضا
28 مهر 92 12:57
ایشالا....!راستی میشه توپیداکرن اسم بهم کمک کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟اسم دختر




شما اگه میتونید بییاید نی نی گپ . خوشحال میشم اونجا بیشتر باهم باشیم.


مامان حمید رضا
28 مهر 92 13:30
تاحالا نیومدم امتحان کنم ببینم میشه حتما میام


منتظرم زودتر بیاید .
باران
28 مهر 92 14:09
سلام عزیزم من نصفه نیمه برگشتم به وبلاگ غمگینم.ببخش این یه مدت توان برگشت نداشتم اما ممنون جویای حالم شدی.




عزیزم خیلی خوشحال شدم دوباره برگشتی اصلا فکرشم نمیکردم امروز بیای خیلی دلم برات تنگ شده بود امروز بهترین خبرم رو شنیدم خوش اومدی .


باران غم
28 مهر 92 14:27
آپم


همه رو خوندم .
لی لی مامی آرشیدا
28 مهر 92 16:02
آفرییییییین


مامان سمانه
28 مهر 92 17:50
الهی!!!سپس جیگرتو بخورم گل پسری
مامان پارسا و پرهام
28 مهر 92 19:54
چه انشای خوبی برای اولین انشا عالی بود آخه مامانی من ادبیات خوندم جدی میگم خیلی خوب بود


ممنون پس حسابی امیدوار شدم .
مهسا
28 مهر 92 20:52
عزیزم





قسمت نظرات من نمی تونی بیایی؟
نمی دونم، مشکل کجاست


نه خانمی متاسفانه چند تا کامنت هم قبلا گذاشتم ثبت هم شداونا هم مثل اینکه نیومدن.نمیدونم چیکار کنم اخه میام وب شما نمیتونم بدون نظر بیام بیرون



مامان محمدحسین
28 مهر 92 20:57
خیلی خیلی هم قشنگ بود....
آفرین به گل پسر زیبا


ممنون نظر لطفتونه .
مهسا
28 مهر 92 21:26
وااا


نمی دونم مشکل کجاست.


چک می کنم ببینم جریان چیه؟


البته نظر نرسیده، اما الان که فهمیدم می یایی و می خونی خوشحال شدم.


دوست خوبم، ایشالا درست می شه.






راستش من دوست ندارم خواننده خاموش باشم واسه همین دوست دارم مشکل زودتر رفع بشه .


الان باز میشه ولی کدرو نمیاره ونمیشه ثبت کرد .




زهره(مامان فاطمه)
29 مهر 92 1:45
ای جانم چه انشااااااااااااایی آفرین به محمد عزیزم .بچه ها بزرگ میشن ومامانها ...نمیگم پیر میشیم ماهم بزرگ میشیم




انگار همین دیروز بود که به دنیا اومد.


زهره(مامان فاطمه)
29 مهر 92 1:50
نمیدونم نظرم آمد یه دفعه نوشتم که ماشااله به محمد عزیزم با انشا نوشتنش


ایشالا مدرسه رفتن فاطمه گلی .
مامان گلشيد
29 مهر 92 8:20
واي جونم چقدر شيرين نوشته قربونت برم كه اين همه دنيات قشنگه عزيزم


ممنون خاله جون ایشالا یه روزم مدرسه رفتن گلیشد جون .
باران
29 مهر 92 9:15
سلام آپم


اومدم
سمانه مامان هما
29 مهر 92 10:24
انشای قشنگی بود راستی ادرس جدید سایت هما www/homaasal.blogfa.com


وای خاله جون خوشحال شدم دوباره اومدید .حتما میام پیشتون .
مامان حمیدرضا
29 مهر 92 13:43
نمیدونم چرانمیتونم از نی نی گپ استفاده کنم نمیشه ولی دیروز شد


چی بگم من .من فکر کردم با یکی دیگه داری چت میکنی
Mahsa
29 مهر 92 14:22
و سپس من سلام عرض میکنم!
چ انشای تاپی نوشتی جوجه!
لایک!


وسپس ما اینیم دیگه استاد ادبیات .
مامان اهورا
29 مهر 92 16:53
عسیسم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!قشنگ بود و بامزه


ممنون .
farideh
29 مهر 92 18:05
سلام میشه به من یاد بدید چه جوری لینکتون کنم مرسی






حتمابا کمال میل میام بهتون میگم ولی کو ادرس .







مهسا
29 مهر 92 19:33
عزیزم



یه سوال واسم پیش اومده...



البته می تونید جواب ندید.



شما کدوم شهر زندگی می کنید؟








ایلام وگوگل انالیز شما ایلام رو زیاد نشون میده میدونم .اخه من هر روز میام بهتون سر میزنم میشه بیاید نی نی گپ بیشتر باهم حرف بزنیم.














مامان امیرحسین
30 مهر 92 9:04
خیلی زیبا بود. افرین که خودت انشا نوشتی.
والا کمتر بچه ای این دوره خودش انشا رو می نویسه.


خاله جون گل پسر ما از الان روی پای خودش میایسته .
بابای ملیسا
30 مهر 92 12:26
ضمن عرض سلام و آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترمتون ، وبلاگ ملیسا جان با موضوعیت سالگرد آشنایی من و مامان با عکسهای جدیدش به روز شد . ممنون میشم اگر شما هم یکی از عزیزان بازدید کننده وبلاگ ملیسا دخترم باشید و با گذاشتن یک کامنت ، یادگاری به یاد ماندنی براش بسازید . منتظر حضور شما هستیم . با تقدیم احترام : بابای ملیسا





پریسا مامان کیان
30 مهر 92 20:45
کجایی مامانی؟مطلب جدید کووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


حسابی کم اوردم .
خاله حسنا
30 مهر 92 22:47
چه جالب منم این انشا رو نوشتم البته سوم راهنمایی. معلممون انتظار داشت یه کتاب بنویسیم. توصیف درخت و گل و بلبل و جاده و ... هر کی توصیفاتشو بیشتر آب و تاب میداد بیشتر ازش تعریف میکرد




خوب برای یه کلاس سومی که اولین بارشه انشا مینویسه فوق العاده ست .نمیشه از این بیشتر انتظار داشت .


مامان كياوش
30 مهر 92 23:32
سلا عزيزم
وبلاگ خيلي خوبي داري
يه سوال:
چطور اسم وبلاگتت هميشه تو بروز شده ها هست؟؟؟
رمزش رو هم به ما بگو لطفا


ای جونم حتما میام بهت میگم .ممنون که اومدی .
مامان آلما
1 آبان 92 8:20
مامان زهرا
1 آبان 92 11:36
ای جونم...........چه خوشمل انشا نوشتی محمد جون.......انشاالله پایان نامه دانشگاهتو بنویسی


ممنون خاله رسیدن بخیر ،خوش گذشت .ایشالا خدا از دهنتون بشنوه .
خاله فریبا
1 آبان 92 14:47
آفرین خاله جون خیلی قشنگ بود نمرت بیسته ببخشید که یه کم دیر دیر می آم ولی یادت باشه همیشه می آم


ممنون عزیزم، از لطف همیشگی شما به ما رسیده .
مامان آروین
2 آبان 92 9:58
چقد باحال بود

خیلی خندیدم

آفرین به شما که این سوژه های با نمک و ثبت می کنید

با تازه با وبتون آشنا شدم خدا پسر ماهتونو براتون نگه داره با اجازه لینکتون می کنم تا زود بزود بیام کارهاو عکسهای کلوچه شیرینو ببینم خوش حال میشم اگه شما هم مارو لینک کنید






ممنون عزیزم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی باشیم .


مامان لنا
4 آبان 92 8:55
آفرین پسرگلم

مامان بهداد
5 آبان 92 22:04
ای جانم
چه ساده و کوتاه.
امیدوارم که همیشه سربلند و نامدار باشه.


ممنون مامان مهربون ،ایشالا سربلندی و نامداری بهداد جون .
مامان آوش
6 آبان 92 11:37
عزیزم چه انشای قشنگی ولی من موندم تو زنگ انشا خانم معلم فقط تخته سیاه و کنار پنجره را پاک کرده؟


خوب دیگه بچه ها فقط مینوشتن ، پسر ما هم کلا به معلمش توجه میکرده .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل هیچکس می باشد